روز به دنیا آمدن نفسم
شنبه ۲۶ مرداد برای چکاپ پیش خانم دکتر رفتم که من و بابا مهدی رو تو شوک گذاشت و گفت که فردا (27مرداد)۶ صبح باید اماده باشین برای بدنیا آوردن دخترتون. ما هم سریع برگشتیم خونه کارهامون رو کردیم ،مامان جون مریم هم اومد و ساعت ۱۱ شب به همراه پسر عمه و دختر عموی مامان الهه و ماهان کوچولو رفتم بیمارستان فرمانیه و بستری شدم برای مراقبت قبل از زایمان.از ساعت ۱۲ شب که تو اونجا بودم تا ۶ صبح که من رو ببرند اتاق عمل برای من به اندازه ۶ سال گذشت اصلا خوابم نمیبرد وهمش منتظر دیدن روی ماه شما بودم.بالاخره ساعت ۶ صبح شد و من با اشک ذوق راهی اتاق عمل شدم و ساعت ۶:۲۰ شما بدنیا آمدی . من بیهوش بودم ووقتی بهوش اومدم اولین چیز این بود که ببین...
نویسنده :
مامان الهه
13:4